غم دل
غم دل
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید لطفا نظر یادتون نره.tanck you

پيوندها
پاکترین سر شت
عاشقانه
اطلاعات عمومی
جک
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان love و آدرس matin.love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 20
بازدید هفته : 47
بازدید ماه : 47
بازدید کل : 22427
تعداد مطالب : 51
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


2.js">
نويسندگان
matin

آرشيو وبلاگ
اسفند 1390


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, :: 10:32 :: نويسنده : matin

09130155027

 
پنج شنبه 25 اسفند 1398برچسب:, :: 15:0 :: نويسنده : matin

09130155027              matin

 
جمعه 29 اسفند 1390برچسب:سکس, :: 6:30 :: نويسنده : matin

v

 
پنج شنبه 27 بهمن 1398برچسب:, :: 17:55 :: نويسنده : matin

 

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها
 
چهار شنبه 26 بهمن 1398برچسب:, :: 15:6 :: نويسنده : matin

اخم می کنم

 

تا ببینی جدی شدم.

چرا اینگونه سراغم می آیی؟

من به تمنای گریه ات نیست،

که تا سال ها،

تا قرن ها،

تا پایان تلخی،

زیر این خاک سرد،

قصد خفتن کرده ام.

معرفتی مانده اگر

یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته،

برای من،

لبخند بزن ،لبخند

 
چهار شنبه 26 بهمن 1398برچسب:, :: 15:4 :: نويسنده : matin

 

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته    

از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته 

یک سینه غرق مستی دارد هوای باران

از این خراب رسوا امشب دلم گرفته

امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن

شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

خون دل شکسته بر دیدگان تشنه

باید شود هویدا امشب دلم گرفته

ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو

پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته

گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است

 

فردا به چشم اما امشب دلم گرفته

 
چهار شنبه 26 بهمن 1398برچسب:, :: 15:6 :: نويسنده : matin

اخم می کنم

 

تا ببینی جدی شدم.

چرا اینگونه سراغم می آیی؟

من به تمنای گریه ات نیست،

که تا سال ها،

تا قرن ها،

تا پایان تلخی،

زیر این خاک سرد،

قصد خفتن کرده ام.

معرفتی مانده اگر

یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته،

برای من،

لبخند بزن ،لبخند

 
سه شنبه 25 بهمن 1398برچسب:, :: 22:21 :: نويسنده : matin

 

خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

 

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

 

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

 

اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

 

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

 

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

 

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

 

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

 

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

 

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

 

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد

 

پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

 

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود

 

کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

 

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس

 

از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار

 

 

 

 
سه شنبه 25 بهمن 1398برچسب:, :: 20:14 :: نويسنده : matin

 

چقدر ثانیه هایت حضور ایمان داشت                 
 
در آن غروب سیاهی که بوی هجران داشت
 
 
چقدر دختر تو دلشکسته بود آن شب                   
 
نگاه ابری او یک بهار باران داشت
     
 
فدای حلقه ی انگشتری که غارت شد                  
 
 و دستهای تو که روح سبز احسان داشت
  
 
فدای آن دو لبی که مسیح دلها شد                       
 
به روی منبر نی این همه مسلمان داشت
     
 
چقدر خاطره دارد نسیم با زلفت                        
 
که مثل خواهر تو خاطر پریشان داشت
     
 
گرفته ماه مرا ابر خون و خاکستر                     
 
تنور خانه شب تا سپیده مهمان داشت
     
 
چقدر بوی خدا می شنیدم از آن لب                     
 
که بین طشت طلا عطر پاک قرآن داشت
      
 
در امتداد افق رد خون تو باقی است                  
 غروب سرخ محرم مگر که پایان داشت

 
سه شنبه 25 بهمن 1398برچسب:, :: 20:10 :: نويسنده : matin

 

 رویا بهانه ای ست که دنیای هم شویم ؛ دنیا چرا بهانه ی ما را به هم زند؟

این خانه قایقی ست که آواره می شود؛ موجی اگرکرانه ی ما را به هم زند 

پر کرده ای تمام مرا با تمام خویش ؛ شیرین شده تمامی مــــن در تمام تــو 

قند آب می شویم تو و من مـیان هـــم ؛قاشق چرا میانه ی ما را به هم زنـد؟ 

این سیم های برق که هی تیر می کشند؛ وقتی که ما به خلوتشان تکیه می کنیم 

باروت می شوند که شلیک تیر شان ؛ خواب کبوترانه ی ما را به هم زند 

بی تو مرا شبی ست که فردا نمی شود؛ بی من تورا دلی ست که دریا نمی شود 

آنقدر در همــیم که پیدا نمی شود ؛دستی که نظم خانــه ی مارا به هم زند 

با هم ولی جدا به سفر فکر می کنیم؛ هر دو کنار هم به خطر فکر میکنیم 

طوفــانی همیم نزائیده مادرش ؛ بـــــــــادی که آشیانه ی ما را به هم زند

شانه به شانه سر به سر هم گذاشتیم؛یک لحظه دست از سر هم برنداشتیم 

فریاد ترجمان جدایی ست پس کجاست؛آن هق هقی که شانه ی ما را به هم زند

 
سه شنبه 25 بهمن 1398برچسب:, :: 19:46 :: نويسنده : matin

مهربان

آنقدر شاعرم امشب که فقط ،

سایه مهرتورا کم دارم

باتو هستم

ای سراپا احساس

خون تو در رگ من هم جاریست ،

جنس ما جنس بلد بودن کانون گل است

نازنین

زندگی جای هدر دادن فرصتها نیست ،

ما مطهر شده ایم ،

پیش رو راه رسیدن به خداست



مهربان

سبد معذرتم را بپذیر ؛

کودکی هستم شوخ خانه ام در ته بن بست فراموشی یک زوج قدیمی مانده

خانه دل اما ، جای بکریست هنوز ،

پر سبزینه و ریحان و غزل ،

پر تکرار گیاهان نمو ،

پر ابیات ملون شده در خمره عشق ،

پر انوار خدا.

داخل خانه دل ؛

جای جمعیت هرجائی نیست کل دارائی من تازگی دلکده است

من به دل راز رسیدن دارم ،

من به دل ثروت هنگفت عدالت دارم ،

خوب می فهمم اگر در باران ،

چتر خود را به کسی بخشیدم؛

توشه رفتنم از لطف خدا آکنده ست

خوب میدانم اگر جای توپیشم خالیست ؛

حکمتی در کارست



مهربان

سبد معذرتم را بپذیرکار کودک این است ؛

اولش حرف زند ، به تامل بنشیند بعدش

آنقدر شاعرم امشب که فقط ؛

بیستون کم دارم ،

تیشه عاقبتم را بدهید

آنقدر ساده سخن میگویم ؛

که اگر یکنفر از کوچه دل درگذرد ،

دل و دلداده روی هم بیند



مهربان

ساعت الآن دقیقا خواب است

- و من و پهنه کاغذ بیدار

روی تو در نظرم نقش نخست ،

و خدا شاهد دیوانگی بنده بازیگوشش

و خود او می داند ؛

که دلم آنقدر آغشته به توست ؛

که اگر از صف فردوس برین ،

طیفی اندازه صد نور میسر سازد

من به آن طیف نبخشم ، دانه ای از مویت



مهربان

بازهم ،

سبد معذرتم را بپذیر

آنقدر شاعرم ازتو که نمیدانم کی ،

واژه ات راهی شعرم شده است

لحظه ای گوش بکن ،

یک موذن مست است

آنقدر خوب اذان میگوید ،

گوئی او عکس خدا را دیده

خوش بحالش اما ؛

طرح زیبای خدا را گاهی ،

می توان در پس سیمای عزیزی جوئید



مهربان

دیر زمانی ست که من این مسئله را فهمیدم ؛



مهربان

آنقدر شاعرم امشب که زمین ،

در پی زمزمه ام مست شده ست

سر ببالین مدارینه کرات نهاده ست و باز

گوشهایش به من آویزانند

آنقدر شاعرم امشب که دلم ،

از پس سینه برون آمده باز

او نگاهش به من است

من نگاهم به قدم رنجه تو

آنقدر شاعرم امشب که فقط ،

روح روحانی تو حال مرا می فهمد



مهربان

عاشقی ؛ بارش احساس به روی ذهن است

عاشقی ؛ لمس خدا با چشم است

عاشقی ؛ مظهر نو بودن دل ، در حیات ازلیست

ومن امشب از عشق ، بخود می پیچم

بعد از امشب شاید ،

نقش اعجاز تو را طرح زنم



مهربان

ترکه فرضی تنبیه من آماده نشد ؟

یا مرا چوب تادب بنواز ؛

یا بیا و سبد معذرتم را بپذیر



مهربان

لذت صبح مجدد اینجاست ،

میروم تا با آب ، غسل آزاده شدن باب کنم

دیگر آن جمله سهراب مرا حسرت نیست ؛

" کعبه ام مثل نسیم ،

میرود باغ به باغ ،

میرود شهر به شهر

ثروتی بیش به من داده خدا



مهربان

از سر کودکی من بگذر ،

باید آرام به سجاده تعظیم روم ،

شعرم آخر شده ، انگار زمان وصل است

" به خدا می دهمت عاریه وار ،

آری عاشق شده بودم این بار

 
سه شنبه 25 بهمن 1398برچسب:, :: 19:33 :: نويسنده : matin

 

خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

 

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

 

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

 

اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

 

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

 

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

 

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

 

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

 

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

 

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

 

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد

 

پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

 

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود

 

کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

 

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس

 

از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار

 
سه شنبه 25 بهمن 1398برچسب:, :: 19:26 :: نويسنده : matin

 

فقط برای تو میشه از عطر پونه واژه ساخت 

 

عاشق چشمای تو شد بغل بغل ترانه ساخت

 

فقط برای تو میشه زندگی رو یكسره ساخت

 

تو رو قشنگترین گل گلدونه باغ دل شناخت

 

فقط تویی كه می تونی دستمو راحت بخونی

 

با من عاشق بمونی یا منو از خود برونی

 

میشه برای تو از هزار و یك شب قصه گفت

 

یا كه میشه هزار و یك قصه از تو شنفت

 

میشه با تو جوونه زد ، حرفای عاشقونه زد

 

تیری كه می رفت به خطا، بالاخره نشونه زد

 

جون و دلم فدای تو جون میذارم به پای تو

 

می زنه قلب عاشقم تنها فقط برای تو

 
سه شنبه 25 بهمن 1398برچسب:, :: 19:23 :: نويسنده : matin

 

امروز روز ما شدن است و فردا روز تنها شدن ... 

 

امروز روز پروانه شدن است و فردا روز سوخته شدن ...

 

امروز روز خاطره شدن است و فردا روز فراموش شدن ...

 

امروز روز فدا شدن است و فردا روز فنا شدن ...

 

امروز روز بهار شدن است و فردا روز پاییز شدن ...

 

امروز روز خواب شدن است و فردا روز خراب شدن ...

 

امروز روز منتظر شدن است و فردا روز خسته شدن ...

 

امروز روز قصه شدن است و فردا روز غصه شدن ...

 

امروز روز بیست شدن است و فردا روز نیست شدن ...

 

امروز روز مرد شدن است و فردا روز نامرد شدن ...

 

امروز روز آشنا شدن است و فردا روز غریبه شدن ...

 

امروز روز داد شدن است و فردا روز بیداد شدن ...

 

امروز روز ترانه شدن است و فردا روز مرثیه شدن ...

 

امروز روز همنفس شدن است و فردا روز در قفس شدن ...

 

امروز روز اول شدن است و فردا روز آخر شدن ...

 

امروز روز گل شدن است و فردا روز خار شدن ...

 

امروز روز عاشق شدن است و فردا روز بیزار شدن ...

 
سه شنبه 25 بهمن 1398برچسب:, :: 17:42 :: نويسنده : matin

 
سه شنبه 25 بهمن 1398برچسب:, :: 17:30 :: نويسنده : matin

 
دو شنبه 24 بهمن 1398برچسب:, :: 20:8 :: نويسنده : matin

 

همیشه به من می گفت:

 زندگی وحشتناک است

 ولی یادش رفته بود که به من می گفت تو زندگی منی

 روزی از روزها از او پرسیدم:

 به چه اندازه مرا دوست داری گفت:

 به اندازه خورشید در اسمان نگاهی به اسمان انداختم

دیدم که هوا بارانی بود و خورشیدی در اسمان معلوم نبود

 شبی از شبها از او پرسیدم به چه اندازه مرا دوست داری

 گفت به اندازه ستاره های اسمان

 نگاهی به اسمان انداختم دیدم که هوا ابری بود وستاره ای در اسمان نبود 

 
دو شنبه 24 بهمن 1398برچسب:, :: 20:4 :: نويسنده : matin

خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن

ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه

لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه

یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند

یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند

تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو

هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو

خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم

نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم

نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی

تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی

تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندم

تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی

...طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه خداحافظ .....!


خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام

خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید

به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید

اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس

نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها

بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا

خداحافظ خداحافظ

همین حالا

خداحافظ

 
دو شنبه 24 بهمن 1398برچسب:, :: 20:0 :: نويسنده : matin

 

می بخشمت بخاطر ترانه های صادقم


بخاطر سخاوت قلب همیشه عاشقم


می بخشمت بخاطرتویی که خیلی بدشدی


پیش توگریه کردمُ رفتی نموندی کم شدی


می بخشمت اگه نشد یه روزی مال من باشی


ولی بازم ازت میخوا م گاهی بیاد من باشی


می بخشمت اگه که من خوب میدونم دلت میخواست


چشمای تو رازی بودن ولی غرور تو نخواست


می بخشمت بخاطر چشمایی که منتظرن


خاطره هایی که نشد ازتوخیال من برن


می بخشمت بخاطر فاصله های دم به دم


بیادشعری که نشد یه خطِ شم برات بگم


رفتیُ کاری ازدل خسته ی من برنمی یاد


بایدباهاش کنار بیام خدا برام بد نمی خواد


بااین که با نبودنت غصه گذاشتی رو دلم

 

امابدون هرجا باشی دوست دارم خیلی زیاد

 
دو شنبه 24 بهمن 1398برچسب:, :: 19:45 :: نويسنده : matin

 
دو شنبه 24 بهمن 1398برچسب:, :: 17:23 :: نويسنده : matin

واقعا دوستت دارم


گرچه شاید گاهی

چنین به نظر نرسد


گاه شاید به نظررسد

که عاشق تو نیستم

گاه شاید به نظر رسد

که حتی دوستت هم ندارم

ولی درست در همین زمان هااست

که باید بیش از همیشه

مرا درک کنی

چون در همین زمان هاست

که بیش از همیشه عاشق تو هستم

ولی احساساتم جریحه دار شده است

با این که نمی خواهم

می بینم که نسبت به تو

سرد و بی تفاوتم

درست در همین زمان هاست که می بینم

بیان احساساتم برایم خیلی دشوار می شود

اغلب کرده تو ؛که احساسات مرا جریحه دار کرده است

بسیار کوچک است

ولی آن گاه که کسی را دوست داری

آن سان که من تو را دوست داری

هرکاهی ؛کوهی می شود

و پیش از هر چیزی این به ذهنم می رسد

که دوستم نداری

خواهش می کنم با من صبور باش

می خواهم با احساساتم

صادق تر باشم

و می کوشم که این چنین حساس نباشم

ولی با این همه

فکر می کنم که باید کاملا اطمینان داشته باشی

که همیشه

از همه راههای ممکن      عاشق تو هستم  

 
دو شنبه 24 بهمن 1398برچسب:, :: 17:11 :: نويسنده : matin

 
یک شنبه 23 بهمن 1398برچسب:, :: 22:10 :: نويسنده : matin

 
یک شنبه 23 بهمن 1398برچسب:, :: 21:57 :: نويسنده : matin

 
یک شنبه 23 بهمن 1398برچسب:, :: 21:50 :: نويسنده : matin

 

 
یک شنبه 23 بهمن 1398برچسب:, :: 21:21 :: نويسنده : matin

 

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست

 آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

 این قافله از قافله سالار خراب است

اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست

 تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش

دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست

 من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما

آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست

 آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است

حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست

 امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست

فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست

 در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است                                 وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست

 
یک شنبه 23 بهمن 1398برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : matin

 

اگر مدیر بودم یکی از شرایط ثبت نام را عشق می گذاشتم

اگر دبیر ریاضی بودم عشق را با عشق جمع می کردم

اگر معمار بودم قصری از عشق می ساختم

اگر سارق بودم فقط عشق می دزدیدم

اگر بیمار بودم تنها شربتی که می نوشیدم فقط شربت عشق بود

اگر درجه دار بودم فقط به عشق سلام می دادم

اگر پلیس بودم هرگز عشق را جریمه نمی کردم

اگر خلبان بودم در اسمان عشق پرواز می کردم

اگر دبیر ورزش بودم به بچه ها می گفتم با عشق نرمش کنید

اگر خواننده بودم فقط از عشق می خواندم

اگر ناخدا بودم همیشه در ساحل عشق لنگر می انداختم

اگر نجار بودم عشق را قاب می گرفتم

 
یک شنبه 23 بهمن 1398برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : matin

 

زچشمت اگرچه که دورم هنوز 

 

 پر از اوج و عشق و غرورم 

هنوز

 

 


اگــر غصه بارید از مـاه و سال 

 

 به یاد گذشته صبورم

 هنوز


شـکستند اگر قاب یــاد مــرا 

 

 دل شیشه دارم بلورم

 هنوز

 


ســفر چاره دردهایم نـشد 

 

 پر از فکر راه عبورم

هنوز

 


سـتاره شدن کار سختی نبود 

 

 گذشتم لی غرق نورم

 هنوز

 


پــر از خاطرات قشنگ توام 

 

 پر از یاد و شوق و مرورم  هنوز   

 
یک شنبه 23 بهمن 1398برچسب:, :: 20:57 :: نويسنده : matin

 

هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد

 و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود

 اگر کسی تو را آنطورکه میخواهی دوست ندارد به این معنی نیست

که تو را با تمام وجودش دوست ندارد

 دوست واقعی کسی است که دستهای تورابگیرد

ولی قلب تورالمس کند

 بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است

که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به اونخواهی رسید

 
یک شنبه 23 بهمن 1398برچسب:, :: 20:53 :: نويسنده : matin

 

 

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته
 
 از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته
 
 یک سینه غرق مستی دارد هوای باران
 
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
 
امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن
 
شرمنده‌ام خدایا امشب دلم گرفته
 
خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
 
  باید شود هویدا امشب دلم گرفته
 
 ساقی عجب صفایی دارد پیاله تو
 
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته
 
 گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
 
 فردا به چشم اما امشب دلم گرفته

 
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 14:55 :: نويسنده : matin

 ٩کرتم، ٨شيشه تم ، ٧تیرتم ، ٥چرتم ، ٤اکرتم ، ٣پایتم ، ٢وست دارم ، ١کلام عاشقتم

 
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 13:22 :: نويسنده : matin

 

اگه بگم قول می دم تا همیشه باهات باشم...

اگه بگم که حاضرم فدای اون چشات بشم...

اگه بگم تو آسمون عشق من فقط تویی...

اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی...

اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم...

اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم...

اگه بگم ماه منی٬ هر نفس راه منی...

اگه بگم بال منی٬ لحظه ی پرواز منی...

میشی برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال...

میشی برام باغبون میوه های تشنه و کال...

میشی برام ماه شبای بی سحر...

میشی برام ستاره ی راه سفر...

ولی بدون هر جا باشی یا نباشی...

مال منی..

 
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 13:21 :: نويسنده : matin

 

عشق یعنی سالهای عمر سخت

عشق یعنی زهر شیرین بخت تلخ

عشق یعنی خواستن٬ لَه لَه زدن

عشق یعنی سوختن پر پر زدن

عشق یعنی جام لبریز از شراب

عشق یعنی تشنگی یعنی سراب

عشق یعنی لایق مریم شدن

عشق یعنی با خدا همدم شدن

عشق یعنی لحظه های بی قرار

عشق یعنی صبر یعنی انتظار

عشق یعنی از سپیده تا سحر

عشق یعنی پا نهادن در خطر

عشق یعنی لحظه ی دیدار یار

عشق یعنی دست در دست نگار

عشق یعنی آرزو یعنی امید

عشق یعنی روشنی یعنی سپید

عشق یعنی غوطه خوردن بین موج

عشقِ یعنی رد شدن از مرز اوج

 
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 13:20 :: نويسنده : matin

 

وقتی کسی رو دوست داری  حاضری جون فداش کنی


حاضری دنیا رو بدی  فقط یک بار نگاهش کنی


به خاطرش داد بزنی  به خاطرش دروغ بگی


رو همه چیز خط بکشی  حتی رو برگه زندگی


وقتی کسی تو قلبته  حاضری دنیا بد باشه


فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه


قیده تمومه دنیا رو به خاطره اون میزنی


خیلی چیزا رو میشکنی تا دله اونو نشکنی


حاضری بگذری از دوستایه امروز و قدیم


اما صداشو بشنوی شب از میون دو تا سیم


حاضری قلبه تو باشه پیشه چشایه اون گرو


فقط خدا نکرده اون یک وقت بهت نگه برو


حاضری حرفه قانون رو ساده بزاری زیر پات


به حرفه اون گوش بدیو به حرفه قلبه با وفات


وقتی بشینه به دلت از همه دنیا میگذری


تولد دوبارته اسمشو وقتی میبری


حاضری جونت رو بدی ، یه خار تویه دستشم نره


حتی یه ذره گردو خاک مبادا تو چشاش بره


وقتی کسی تو قلبته یک چیزه قیمتی داری


دیگه به چشمات نمیاد اگر که ثروتی داری


نزار که از دستت بره این گنجه خیلی قیمتی

 
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 13:19 :: نويسنده : matin

آخه چه جور دلت اومد

تنهام بذاری و بری

آخه مگه حرفی زدم

زخم زبونی من زدم

آره همش بهونه بود

مسئله یار دیگه بود

دلت هوایی شده بود

کارم از کار گذشته بود

برو با یارت عزیزم!!

رها کن این تن منو

الهی صد سال بشه!!

عشق قشنگت عزیزم!!

اما یه قول بهم بده یارتو تنها نذاری

که مثل من اسیر بشه

آواره از خونه بشه

من یه قول بهت می دم

یه روز فراموشت کنم

قلبمو سنگیش بکنم

عشقتو خاکستر کنم

اگه یه روز خواستی گلم

کسی رو نفرینش کنی

بگو مثل من بشه

زجر جدایی بکشه

برو با یارت عزیزم!!

رها کن این تن منو

الهی صد سال بشه!!

عشق قشنگت عزیزم
!!

 
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 13:18 :: نويسنده : matin

وقتی که خاکم میکنن بهش بگین پیشم نیاد

بگیدکه رفت مسافرت بگید شماره ای نداد

یه جور بگین که اخرش از حرفاتون حول نکنه

طاقت ندارم ببینم به قبر من نگاه کنه

دونه به دونه عکسامو بردارید آتیش بزنید

هرچی که خاطره دارم بریدو از بیخ بکنید

نذلرید ازاسم من هم یه کلمه جا بمونه

نمیخوام هیچ وقت تنمو توی گورم بلرزونه

برو آتیش به قلب من نزن ... بذار نگاهت از یادم بره

بذار واسه همیشه قلب من چال بشه و من کلی خاطره

برو نمیخوام ببینی خونه ی من خالی شده

همدم من به جای تو ریگ های پوشالی شده

اون که میگفت میمرد برات دیدی راست راستی مرد

رفتو همه خاطرشم به خاطرت برداشت و برد

بهش بگید نشست به پات بهش بگید نیومدی

بگید هنوز دوست داره با اینکه قیدشو زدی

نشونیه قبرمنوبهش ندین خوب میدونم میاد جای همیشگی سر قرار تو رودخونه




 

 

 
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 13:3 :: نويسنده : matin

 
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 12:59 :: نويسنده : matin

 

یکی بود یکی نبود..

هرکی بود غریبه بود...

از دلم خبر نداشت..

که تورو از دلم ربود..

هرکی بود هرچی که داشت..

قد من عاشق نبود..

واسه چشمای سیات..

بخدا لایق نبود..

گول نگاشو خوردم و..

دلم رو بستم به چشاش..

دیوونه بودم مثله شمع..

یه عمری آب شدم به پاش..

بعد یه عمر آزگار..

عشق منو گذاشت کنار..

رفت پی یه عشق دیگه..

اونم سپرد به روزگار..ا

ز اولش هیچکی نبود..

هیچکی به دادم نرسید..

قصه من به سر رسید..

دلم به عشقش نرسید

 
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 12:49 :: نويسنده : matin

 

روزگاريست همه عرض بدن مي خواهند#

همه از دوست فقط چشم و دهن مي خواهند#

ديو هستند ولي مثل پري مي پوشند#

 گرگ هايي كه لباس پدري مي پوشند#

 آنچه ديدند به مقياس نظر مي سنجند#

عشق ها را همه با دور كمر مي سنجند#

 خوب طبيعيست كه يكروزه به پايان برسد#

 عشق هايي كه سر پيچ خيابان برسد#

 
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 12:47 :: نويسنده : matin

 

love is wide ocean that joins two shores

عشق اقیانوس وسیعی است که دو ساحل رابه یکدیگر پیوند میدهد

life whithout love is none sense and goodness without love is impossible

زندگی بدون عشق بی معنی است و خوبی بدون عشق غیر ممکن

love is something silent , but it can be louder than anything when it talks

عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلند تر خواهد بود

love is when you find yourself spending every wish on him

عشق آن است که همه خواسته ها را برای او آرزو کنی

love is flower that is made to bloom by two gardeners

عشق گلی است که دو باغبان آن را می پرورانند

love is like a flower which blossoms whit trust

عشق گلی است که در زمین اعتماد می روید

love is afraid of losing you

عشق یعنی ترس از دست دادن تو

no matter what the question is love is the answer

پاسخ عشق است سوال هر چه که باشد

when you have nothing left but love than for the first time you become aware that love is enough

وقتی هیچ چیز جز عشق نداشته باشید آن وقت خواهید فهمید که عشق برای همه چیز کافیست

love is the one thing that still stands when all else has fallen

زمانی که همه چیز افتاده است عشق آن چیزی است که بر پا می ماند

love is like the air we breathe it may not always be seen, but it is always felt and used and we will die without it

عشق مثل هوایی است که استشمام می کنیم آن را نمی بینیم اما همیشه احساس و مصرفش می کنیم و بدون ان خواهیم مرد

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد