|
پنج شنبه 27 بهمن 1398برچسب:, :: 17:55 :: نويسنده : matin
چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها
چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد و او هنوز شکوفاست بین آدمها کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند غروب زمزمه پیداست بین آدمها چه می شود همه از جنس آسمان باشیم طلوع عشق چه زیباست بین آدمها تمام پنجره ها بی قرار بارانند چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو دلت به وسعت دریاست بین آدمها
چهار شنبه 26 بهمن 1398برچسب:, :: 15:6 :: نويسنده : matin
اخم می کنم
تا ببینی جدی شدم. چرا اینگونه سراغم می آیی؟ من به تمنای گریه ات نیست، که تا سال ها، تا قرن ها، تا پایان تلخی، زیر این خاک سرد، قصد خفتن کرده ام. معرفتی مانده اگر یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته، برای من، لبخند بزن ،لبخند
چهار شنبه 26 بهمن 1398برچسب:, :: 15:4 :: نويسنده : matin
ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته یک سینه غرق مستی دارد هوای باران از این خراب رسوا امشب دلم گرفته امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته خون دل شکسته بر دیدگان تشنه باید شود هویدا امشب دلم گرفته ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
فردا به چشم اما امشب دلم گرفته
چهار شنبه 26 بهمن 1398برچسب:, :: 15:6 :: نويسنده : matin
اخم می کنم
تا ببینی جدی شدم. چرا اینگونه سراغم می آیی؟ من به تمنای گریه ات نیست، که تا سال ها، تا قرن ها، تا پایان تلخی، زیر این خاک سرد، قصد خفتن کرده ام. معرفتی مانده اگر یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته، برای من، لبخند بزن ،لبخند
سه شنبه 25 بهمن 1398برچسب:, :: 22:21 :: نويسنده : matin
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار با تار و پود این شب باید غزل ببافم وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست بار ترانه ها را از دوش عشق بردار بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار
سه شنبه 25 بهمن 1398برچسب:, :: 20:14 :: نويسنده : matin
چقدر ثانیه هایت حضور ایمان داشت
در آن غروب سیاهی که بوی هجران داشت
چقدر دختر تو دلشکسته بود آن شب
نگاه ابری او یک بهار باران داشت
فدای حلقه ی انگشتری که غارت شد
و دستهای تو که روح سبز احسان داشت
فدای آن دو لبی که مسیح دلها شد
به روی منبر نی این همه مسلمان داشت
چقدر خاطره دارد نسیم با زلفت
که مثل خواهر تو خاطر پریشان داشت
گرفته ماه مرا ابر خون و خاکستر
تنور خانه شب تا سپیده مهمان داشت
چقدر بوی خدا می شنیدم از آن لب
که بین طشت طلا عطر پاک قرآن داشت
در امتداد افق رد خون تو باقی است
غروب سرخ محرم مگر که پایان داشت
سه شنبه 25 بهمن 1398برچسب:, :: 20:10 :: نويسنده : matin
رویا بهانه ای ست که دنیای هم شویم ؛ دنیا چرا بهانه ی ما را به هم زند؟ این خانه قایقی ست که آواره می شود؛ موجی اگرکرانه ی ما را به هم زند پر کرده ای تمام مرا با تمام خویش ؛ شیرین شده تمامی مــــن در تمام تــو قند آب می شویم تو و من مـیان هـــم ؛قاشق چرا میانه ی ما را به هم زنـد؟ این سیم های برق که هی تیر می کشند؛ وقتی که ما به خلوتشان تکیه می کنیم باروت می شوند که شلیک تیر شان ؛ خواب کبوترانه ی ما را به هم زند بی تو مرا شبی ست که فردا نمی شود؛ بی من تورا دلی ست که دریا نمی شود آنقدر در همــیم که پیدا نمی شود ؛دستی که نظم خانــه ی مارا به هم زند با هم ولی جدا به سفر فکر می کنیم؛ هر دو کنار هم به خطر فکر میکنیم طوفــانی همیم نزائیده مادرش ؛ بـــــــــادی که آشیانه ی ما را به هم زند شانه به شانه سر به سر هم گذاشتیم؛یک لحظه دست از سر هم برنداشتیم فریاد ترجمان جدایی ست پس کجاست؛آن هق هقی که شانه ی ما را به هم زند
سه شنبه 25 بهمن 1398برچسب:, :: 19:46 :: نويسنده : matin
مهربان
سه شنبه 25 بهمن 1398برچسب:, :: 19:33 :: نويسنده : matin
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار با تار و پود این شب باید غزل ببافم وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست بار ترانه ها را از دوش عشق بردار بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار
سه شنبه 25 بهمن 1398برچسب:, :: 19:26 :: نويسنده : matin
فقط برای تو میشه از عطر پونه واژه ساخت
عاشق چشمای تو شد بغل بغل ترانه ساخت
فقط برای تو میشه زندگی رو یكسره ساخت
تو رو قشنگترین گل گلدونه باغ دل شناخت
فقط تویی كه می تونی دستمو راحت بخونی
با من عاشق بمونی یا منو از خود برونی
میشه برای تو از هزار و یك شب قصه گفت
یا كه میشه هزار و یك قصه از تو شنفت
میشه با تو جوونه زد ، حرفای عاشقونه زد
تیری كه می رفت به خطا، بالاخره نشونه زد
جون و دلم فدای تو جون میذارم به پای تو
می زنه قلب عاشقم تنها فقط برای تو
سه شنبه 25 بهمن 1398برچسب:, :: 19:23 :: نويسنده : matin
امروز روز ما شدن است و فردا روز تنها شدن ...
امروز روز پروانه شدن است و فردا روز سوخته شدن ...
امروز روز خاطره شدن است و فردا روز فراموش شدن ...
امروز روز فدا شدن است و فردا روز فنا شدن ...
امروز روز بهار شدن است و فردا روز پاییز شدن ...
امروز روز خواب شدن است و فردا روز خراب شدن ...
امروز روز منتظر شدن است و فردا روز خسته شدن ...
امروز روز قصه شدن است و فردا روز غصه شدن ...
امروز روز بیست شدن است و فردا روز نیست شدن ...
امروز روز مرد شدن است و فردا روز نامرد شدن ...
امروز روز آشنا شدن است و فردا روز غریبه شدن ...
امروز روز داد شدن است و فردا روز بیداد شدن ...
امروز روز ترانه شدن است و فردا روز مرثیه شدن ...
امروز روز همنفس شدن است و فردا روز در قفس شدن ...
امروز روز اول شدن است و فردا روز آخر شدن ...
امروز روز گل شدن است و فردا روز خار شدن ...
امروز روز عاشق شدن است و فردا روز بیزار شدن ...
دو شنبه 24 بهمن 1398برچسب:, :: 20:8 :: نويسنده : matin
همیشه به من می گفت: زندگی وحشتناک است ولی یادش رفته بود که به من می گفت تو زندگی منی روزی از روزها از او پرسیدم: به چه اندازه مرا دوست داری گفت: به اندازه خورشید در اسمان نگاهی به اسمان انداختم دیدم که هوا بارانی بود و خورشیدی در اسمان معلوم نبود شبی از شبها از او پرسیدم به چه اندازه مرا دوست داری گفت به اندازه ستاره های اسمان نگاهی به اسمان انداختم دیدم که هوا ابری بود وستاره ای در اسمان نبود
دو شنبه 24 بهمن 1398برچسب:, :: 20:4 :: نويسنده : matin
خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن
دو شنبه 24 بهمن 1398برچسب:, :: 20:0 :: نويسنده : matin
می بخشمت بخاطر ترانه های صادقم
امابدون هرجا باشی دوست دارم خیلی زیاد
دو شنبه 24 بهمن 1398برچسب:, :: 17:23 :: نويسنده : matin
واقعا دوستت دارم
یک شنبه 23 بهمن 1398برچسب:, :: 21:21 :: نويسنده : matin
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست این قافله از قافله سالار خراب است اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست
یک شنبه 23 بهمن 1398برچسب:, :: 21:19 :: نويسنده : matin
اگر مدیر بودم یکی از شرایط ثبت نام را عشق می گذاشتم اگر دبیر ریاضی بودم عشق را با عشق جمع می کردم اگر معمار بودم قصری از عشق می ساختم اگر سارق بودم فقط عشق می دزدیدم اگر بیمار بودم تنها شربتی که می نوشیدم فقط شربت عشق بود اگر درجه دار بودم فقط به عشق سلام می دادم اگر پلیس بودم هرگز عشق را جریمه نمی کردم اگر خلبان بودم در اسمان عشق پرواز می کردم اگر دبیر ورزش بودم به بچه ها می گفتم با عشق نرمش کنید اگر خواننده بودم فقط از عشق می خواندم اگر ناخدا بودم همیشه در ساحل عشق لنگر می انداختم اگر نجار بودم عشق را قاب می گرفتم
یک شنبه 23 بهمن 1398برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : matin
زچشمت اگرچه که دورم هنوز
پر از اوج و عشق و غرورم هنوز
به یاد گذشته صبورم هنوز
دل شیشه دارم بلورم هنوز
پر از فکر راه عبورم هنوز
گذشتم لی غرق نورم هنوز
پر از یاد و شوق و مرورم هنوز
یک شنبه 23 بهمن 1398برچسب:, :: 20:57 :: نويسنده : matin
هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود اگر کسی تو را آنطورکه میخواهی دوست ندارد به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد دوست واقعی کسی است که دستهای تورابگیرد ولی قلب تورالمس کند بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به اونخواهی رسید
یک شنبه 23 بهمن 1398برچسب:, :: 20:53 :: نويسنده : matin
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 14:55 :: نويسنده : matin
٩کرتم، ٨شيشه تم ، ٧تیرتم ، ٥چرتم ، ٤اکرتم ، ٣پایتم ، ٢وست دارم ، ١کلام عاشقتم
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 13:22 :: نويسنده : matin
اگه بگم قول می دم تا همیشه باهات باشم... اگه بگم که حاضرم فدای اون چشات بشم... اگه بگم تو آسمون عشق من فقط تویی... اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی... اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم... اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم... اگه بگم ماه منی٬ هر نفس راه منی... اگه بگم بال منی٬ لحظه ی پرواز منی... میشی برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال... میشی برام باغبون میوه های تشنه و کال... میشی برام ماه شبای بی سحر... میشی برام ستاره ی راه سفر... ولی بدون هر جا باشی یا نباشی... مال منی..
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 13:21 :: نويسنده : matin
عشق یعنی سالهای عمر سخت عشق یعنی زهر شیرین بخت تلخ عشق یعنی خواستن٬ لَه لَه زدن عشق یعنی سوختن پر پر زدن عشق یعنی جام لبریز از شراب عشق یعنی تشنگی یعنی سراب عشق یعنی لایق مریم شدن عشق یعنی با خدا همدم شدن عشق یعنی لحظه های بی قرار عشق یعنی صبر یعنی انتظار عشق یعنی از سپیده تا سحر عشق یعنی پا نهادن در خطر عشق یعنی لحظه ی دیدار یار عشق یعنی دست در دست نگار عشق یعنی آرزو یعنی امید عشق یعنی روشنی یعنی سپید عشق یعنی غوطه خوردن بین موج عشقِ یعنی رد شدن از مرز اوج
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 13:20 :: نويسنده : matin
وقتی کسی رو دوست داری حاضری جون فداش کنی
حاضری دنیا رو بدی فقط یک بار نگاهش کنی
به خاطرش داد بزنی به خاطرش دروغ بگی
رو همه چیز خط بکشی حتی رو برگه زندگی
وقتی کسی تو قلبته حاضری دنیا بد باشه
فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه
قیده تمومه دنیا رو به خاطره اون میزنی
خیلی چیزا رو میشکنی تا دله اونو نشکنی
حاضری بگذری از دوستایه امروز و قدیم
اما صداشو بشنوی شب از میون دو تا سیم
حاضری قلبه تو باشه پیشه چشایه اون گرو
فقط خدا نکرده اون یک وقت بهت نگه برو
حاضری حرفه قانون رو ساده بزاری زیر پات
به حرفه اون گوش بدیو به حرفه قلبه با وفات
وقتی بشینه به دلت از همه دنیا میگذری
تولد دوبارته اسمشو وقتی میبری
حاضری جونت رو بدی ، یه خار تویه دستشم نره
حتی یه ذره گردو خاک مبادا تو چشاش بره
وقتی کسی تو قلبته یک چیزه قیمتی داری
دیگه به چشمات نمیاد اگر که ثروتی داری
نزار که از دستت بره این گنجه خیلی قیمتی
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 13:19 :: نويسنده : matin
آخه چه جور دلت اومد
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 13:18 :: نويسنده : matin
وقتی که خاکم میکنن بهش بگین پیشم نیاد
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 12:49 :: نويسنده : matin
روزگاريست همه عرض بدن مي خواهند# همه از دوست فقط چشم و دهن مي خواهند# ديو هستند ولي مثل پري مي پوشند# گرگ هايي كه لباس پدري مي پوشند# آنچه ديدند به مقياس نظر مي سنجند# عشق ها را همه با دور كمر مي سنجند# خوب طبيعيست كه يكروزه به پايان برسد# عشق هايي كه سر پيچ خيابان برسد#
شنبه 22 بهمن 1398برچسب:, :: 12:47 :: نويسنده : matin
love is wide ocean that joins two shores عشق اقیانوس وسیعی است که دو ساحل رابه یکدیگر پیوند میدهد life whithout love is none sense and goodness without love is impossible زندگی بدون عشق بی معنی است و خوبی بدون عشق غیر ممکن love is something silent , but it can be louder than anything when it talks عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلند تر خواهد بود love is when you find yourself spending every wish on him عشق آن است که همه خواسته ها را برای او آرزو کنی love is flower that is made to bloom by two gardeners عشق گلی است که دو باغبان آن را می پرورانند love is like a flower which blossoms whit trust عشق گلی است که در زمین اعتماد می روید love is afraid of losing you عشق یعنی ترس از دست دادن تو no matter what the question is love is the answer پاسخ عشق است سوال هر چه که باشد when you have nothing left but love than for the first time you become aware that love is enough وقتی هیچ چیز جز عشق نداشته باشید آن وقت خواهید فهمید که عشق برای همه چیز کافیست love is the one thing that still stands when all else has fallen زمانی که همه چیز افتاده است عشق آن چیزی است که بر پا می ماند love is like the air we breathe it may not always be seen, but it is always felt and used and we will die without it عشق مثل هوایی است که استشمام می کنیم آن را نمی بینیم اما همیشه احساس و مصرفش می کنیم و بدون ان خواهیم مرد |